اینجا همه چیز پیدامیشه خوش آمدید.... آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ نويسندگان
بابام از اداره زنگ زده خونه بعد کلی احوال پرسی میگه محمد خودتی ؟ شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 10:24 :: نويسنده : رضا
دوستم رفته خواستگاری
به چراغ قرمز رسيدم زدم رو ترمز يهو يکي از پشت زده بهم پياده شدم ببينم چي شده؟ ميگم زدي ؟؟ ميگه پ ن پ ماشينامون آشنا دراومدن دارن رو بوسي ميکنن!!! ميگم د ن د الان ک افسر بياد هزينه ي اين روبوسيو عقدو عروسيو بايد يجا حساب
دارم واسه دختر خالم تعریف میکنم میگم: ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺑﺎﻻﯼ ﺍﺳﮑﻠﺖ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﺟﻮﺷﮑﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻢ
دارم تو کوچه راه میرم یه خانمه با ماشین رفت تو چاله آب پاشید همه صورتم و لباسام خیس شد، وایساده میگه وای خیس شدید ؟ پـَـ نـَـ پـَـ دیدم یه خانم محترمی مثل شما رانندگی یاد گرفته … اینا اشک شوقه
پریشب تو خیابون میرفتم داشتم با فندکم بازی میکردم، پلیس رد شده میگه اون چیه؟ فندکه؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ مشعل المپیکه دارم میبرم لندن!! میگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ و زهرمار، سوار شو بریم… میگم کلانتری؟ میگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ میبریمت لندن
سر یه جریانی عصبانی بودم به خانمم میگم از همه ی آدما بدم میاد. میگه از منم بدت میاد؟ گفتم نه! گفت چون دوسم داری؟ پـَـــ نــه پـَـــ چون آدم نیستی!!! رفتم دکتر میگم: دو روزه بدنم خیلی درد میکنه! بعد از ۱۰ دقیقه معاینه میگه: میخوای واست دارو بنویسم؟! |
|||
|